جاسوسان بیوتکنولوژیک!
«متی والوک» مجری طرح جدید
سازمان جاسوسی امریکاست که با هوشمندی سربازان گمنام امام زمان(عج) به
سرنوشت دیگر جاسوسان این حلقه گرفتار میشود. لازم به ذکر است قبل از وی
نیز بسیاری قصد داشتند از طرق مشابه در کشورمان دست به اقدامات جاسوسانه
بزنند که «استفان ریموند» متولد ۱۹۶۷ با تابعیت امریکایی و «مارک آنتونی
وندیار» متولد ۱۹۵۸ با تابعیت آفریقای جنوبی از جمله آنها هستند.
این
دو جاسوس وابسته به سازمان اطلاعاتی امریکا (CIA) هستند که در لباس
پژوهشگران حوزه محصولات بیوتکنولوژی وارد کشورمان میشوند و آنها میدانند
که ایران بیش از یک دهه است دستاوردهای مهمی را در این حوزه بهدست آورده
است. این دو نفر از طریق حضور و حتی برگزاری همایشهای علمی در کشورمان با
هزینه خود اقدام به شناسایی نخبگان علمی کشورمان در حوزه بیوتکنولوژی کرده و
اسامی آنها را در اختیار سرویس جاسوسی امریکا قرار میدادند.
مهره سوم
CIA «فیصل» نام داشته و مردی مراکشیتبار است که در حوزه IT تحصیل کرده و
با ورود به ایران قصد دارد نخبگان علمی حوزه طراحی و ساخت نرمافزار و
سختافزارهای رایانهای را شناسایی کرده و درصد پیشرفت آنها را به
دستگاههای اطلاعاتی امریکا ارائه دهد، قرار بود وی در تهران شرکتی پوششی
راهاندازی کند که در واقع پایگاه غیررسمی اطلاعاتی برای جاسوسیهایش باشد.
«هریو ماچروزا» مهره دیگری است که دارای تابعیت یکی از کشورهای شرقی
آسیا بوده و سعی داشت در پوشش فعالیتهای علمی در ایران اطلاعات محرمانه و
ذیقیمتی را از برنامههای هستهای کشورمان جمعآوری کند. مهره بعدی حلقه
سازمان جاسوسی امریکا یعنی سیا «داگلاس فرناندز» متولد ۱۹۶۲ و با تابعیت
مالزیایی است. این فرد که یک مسیحی مالزیاییتبار است برای کسب اعتماد
هموطنان در کشور، خود را به نام «علی عبدرانی» معرفی میکند. حوزه
فعالیتهای وی علاوه بر رصد دستاوردهای هستهای کشورمان شامل جمعآوری
اطلاعات پیرامون پروژههای نظامی ایران نیز میشد.
شگرد وی برای
برقراری ارتباط با هدفهایش که اسامی آنها را در اینترنت پیدا کرده، ترتیب
دادن یک قرار کاری در داخل ایران است تا با پوشش همکاریهای تجاری،
دانشمندان کشورمان را مورد شناسایی و تخلیه اطلاعاتی قرار داده و حتی اسامی
بعضی از آنها را به منظور حذف فیزیکی و ترور در اختیار ترویستهای غربی
قرار دهد، اما با هوشیاری سربازان گمنام امام زمان(عج) همانند چند فرد قبلی
که مدتی تحت نظر و رهگیری دستگاه اطلاعاتی کشورمان بودند، شناسایی و
دستگیر میشوند.
همه چیز از یک ایمیل کاری شروع شد
اما
بازگردیم به جاسوس اصلی این مستند که «متی والوک» نام داشته و به عنوان
فرستاده ویژه سیا در ایران فعالیت میکرد. همه چیز با یک ایمیل کاری آغاز
شد؛ ایمیلی که از شما دعوت میکند با ورود به یک پروژه مهم تحقیقاتی صاحب
به اصطلاح شغلی پردرآمد شوید.
متی والوک در این خصوص میگوید: «از سال
۲۰۰۸ بود که با راه انداختن یک سایت کاریابی به نام (این جی آر) تونستم با
شرکتهای مهم اروپایی قراردادهایی را ببندم و نیروهای متخصص را هم متقابلاً
برای آنها معرفی کنم، در دسامبر ۲۰۰۹ شخصی که خودش رو «استیون لوگانو»
معرفی کرد از طریق ایمیل رسمی کمپانی (پریزما) با من ارتباط برقرار کرد و
گفت که قصد همکاری دارد، در دیدارهای اول من با او، متوجه شدم که اسم واقعی
او «استیو لوگانو» نیست و اون یک افسر ارشد اطلاعاتی CIA است که قصد اجرای
یک پروژه بسیار گسترده اطلاعاتی رو در ایران دارد.»
هدف او آشکار است،
«متی والوک» مجری طرح جدید سازمان جاسوسی امریکا CIA سیا برای نفوذ در
لایههای نخبه کشورمان است تا از این طریق اطلاعات ذیقیمتی را از
پیشرفتهای علمی ایران به دست آورد.
ملاقاتهای جاسوسی در هتل
لابی
یکی از هتلهای پاریس محل اولین جلسه توجیهی جاسوسی اعزامی با افسر ارشد
امریکایی است.«متی والوک» در این خصوص میگوید: «بعد از ملاقات پاریس هر
وقت به لوگانو زنگ میزدم میگفت قطع کن و فقط با ایمیل با من تماس بگیر،
در آخرین ایمیلهایی که به من داد گفت وقت آن است که با کسانی که آنها را
در ایران شناسایی کردی ارتباط نزدیکتر بگیری و حتی اگه لازم باشه به ایران
هم بری، من هم با یکی از آنها که توانسته بودم بیشتر جذبش کنم هماهنگیهای
لازم را انجام دادم.»
در ادامه شخصی ایرانی که فریب جاسوسبازی «متی
والوک» را خورده است، توضیح میدهد: « توی شرکتهای نرمافزاری کار میکردم
به عنوان تحلیلگر، به عنوان راهاندازی سیستمهای نرمافزاری، یه ایمیلی
برای من اومد که نوشته بود یک فرصت استخدامی و کاملاً انگلیسی بود و توضیح
داده بود که اسمش «متی والوک» و یه شرکتی هست توی اسلواکی، توی قلب اروپا،
شرکت کاریابی بینالمللی هستیم.»
الف. ش که از ماهیت جاسوس مآبانه
«متی» بیخبر است و از سوی دیگر با وعدههای وسوسهکننده او مواجه شده، سعی
میکند همکاریاش با او را بیشتر کرده و در زمینه شناسایی نخبههای علمی و
صنعتی کشورمان با او حداکثر تعامل را داشته باشد.
این شخص در ادامه
میافزاید:«کاری که توضیح داده بود این بود که در مرحله اول، اینها یه نفر
رو میخوان به عنوان محقق در زمینه IT، ولی نوشته بود برای اینکه ما فرد
مورد نظرمون رو انتخاب کنیم، ما چند مرحله مصاحبه داریم، یکسری مصاحبه روی
اینترنت داریم که از طریق نرمافزار «اسکایپ» انجام میشد، یکسری مصاحبه
بین ۱۰ تا ۱۵ نفر، بعد از اینها ما پنج نفر رو انتخاب میکنیم، پنج تا شش
نفر رو انتخاب میکنیم، میایم تهران باهاشون مصاحبه میکنیم توی تهران،
اونایی که از مصاحبه دوم هم قبول شدن یک تا سه نفر رو میبریم اسلواکی ان
جی ار ساوشن. اس کی یا همون اسلوک بود، میتونی به سایت ما مراجعه کنید و
همه اطلاعات درباره شرکت ما و همچنین کارای ما رو ببینی، گفت من دو ماه بعد
بیایم ایران و اینجوری با شما مصاحبه خواهد کرد.»
«متی» وارد
ایران میشود و روی سوژههای خود متمرکز میشود، سوژههایی که قرار است
آنها را تست کرده و پس از تأیید آنها را به «استیو لوگانو» افسر امریکایی
معرفی کند. او در ادامه میافزاید: «برای رد گم کردن چند بار به الف. ش
گفتم فقط تو مورد تأیید ما نیستی و قرار که با چند نفر دیگر هم ارتباط
برقرار کنیم، اما به این نتیجه رسیده بودم که وعدههای مالی و تحصیلی که به
اون داده بودیم خیلی روی او تأثیر گذاشته بود و این موضوع یک پوئن مثبت
برای ما بود، چراکه حالا میتوانستم او را به لوگانو معرفی کنم.»
«متی»
به اسلواکی باز میگردد تا این خبر خوش را به استیو لوگانو اطلاع دهد، اما
وی تماسهای او را پاسخ نداده و پس از مدتی با ایمیلی به وی دستور
راهاندازی سایتی جدید با عنوان «یونیک سالوکشن» را میدهد تا فاز دوم
پروژه شناسایی سوژههای تأیید شده کلید بخورد.
در دام یک جاسوسبازی
«متی
والوک» در این رابطه میافزاید:«لوگانو اسم یک استاد دانشگاه ایرانی را به
من داد و گفت از طریق عاملی که پیداش کردم باهاش ارتباط بگیرم، اون هم به
سرعت.»این فرد یکی از پژوهشگرانی است که ابتدا فریب وعدههای متی والوک
جاسوس اعزامی CIA را میخورد اما با روشنگریهای بهنگام و توجیهش نسبت به
دامی که قرار بود در آن گرفتار شود، به موقع از این راه باز میگردد.
پژوهشگر
مذکور خود در این زمینه میگوید: «اواخر سال ۹۰ ایمیلی از طرف «متی»
نماینده شرکت یونیک سالوشن برای همکاری دریافت کردم، بعداز چند بار تماس
ایمیلی و تلفنی قرار شد در کشور اسلواکی با همدیگر قرار مصاحبه داشته
باشیم، اولش اعتماد نکردم چون طرف خارجی بود، معلوم نبود چه کاره است،
بعدها «متی» از طریق فردی که توی تهران مقیم بود دوباره با من تماس گرفت که
این بار اعتماد کردم چون فکر کردم شرکت سالوشن یک شرکت معتبر است و توی
تهران نمایندگی دارد.»
الف. ش ادامه میدهد: «این آقای «متی» سریعاً
برگشت جواب داد توی ایمیل به من که یکی از این نفرات رو ما روزمهشو
همونطور که میدونید تو رو پیدا کرده بودید و ایشون به نظر ما گزینه
مناسبیه، ما باهاش در ارتباط بودیم و اولش تمایل نشون داد که بیاد ولی با
توجه به اینکه من یک اتفاق ورشی برام افتاد و سه ماه توی بیمارستان خوابیدم
ارتباطم قطع شد، الان هر چقدر زنگ میزنم یا اینکه در واقع ایمیل میزنم
جواب نمیده، ببین میتونی اینو برای ما هندل کنی.»
«متی» در ادامه توضیح
میدهد: «پس از برگشتن من به اسلواکی لوگانو با من سریعاً تماس گرفت و گفت
براتسلیوا جای خوبی نسبت، باید جلسه توی اتریش برگزار شود.»
پژوهشگر
فریبخورده ادامه میدهد: «اوایل سال ۹۰ رفتم اسلواکی، اونجا بود که برای
اولین بار با اینها ملاقات کردم نمیدونستم، اما مثل اینکه «متی» با افسر
اطلاعاتی امریکا که اسمش لوگانو بود قرار گذاشته بودند که محل ملاقات را از
براتسلیوا به وین نقل بدهند نهایتاً من و «متی» و اون افسر اطلاعاتی
امریکا در وین همدیگر رو ملاقات کردیم. کار آنها منحصراً تکنولوژی صنایع
غذایی نبود، آنها کمکم از این طریق سعی داشتند که راه را برای ورود به
عرصه علمی ایران باز کرده و در ادامه با دانشمندان و پژوهشگران هستهای
کشور نیز ارتباط بگیرند.»
«متی» اینگونه توضیح میدهد: «بعد از
برگزاری موفق این جلسات در وین لوگانو افسر ارشد اطلاعاتی امریکا به من گفت
با دو تا استادهای دانشگاه ایران که در دانشگاههای مهمی تدریس میکنند،
ارتباط بگیرم. این دو نفر در پروژههای هستهای ایران هم فعال بودند.» در
ادامه پژوهشگر مورد نظر میافزاید: «اون افسر اطلاعاتی به من گفت که شرکتی
که در آن کار میکند به دنبال استخدام متخصصهای ایرانی در حوزههای مختلف
فنی است، میخواد که آنها را در پروژههای بهداشتی و صنایع غذایی استفاده
کند، از من خواستند که من متخصصان ایرانی در حوزههای مکانیک را شناسایی
کنیم، اطلاعات مربوط به تلفن- ایمیل- موفقیت شغلی، رزومههای کاریشان
مراجعه کنم، این اطلاعات را به متی بدهم.»
رابط «متی» و پژوهشگر
میگوید: «گفت که اصلاً نمیخواد با کسی صحبت کنی، بگذار من بیایم ایران،
مشخص میکنم، توی آگوست یعنی توی شهریورماه، تو رو آموزش میدم که چه جوری
مصاحبه کنی، تیم تو تشکیل بدی آقای... فقط به عنوان یه محقق باشه کار کنه.»
پژوهشگر فریبخورده میافزاید: «لوگانو افسر اطلاعاتی امریکا در این
جلسه چهار تا اسم از متخصصان ایرانی را به من داد که برای شروع با آنها
ارتباط بگیرم. یکیشان پرسنل سازمان انرژی اتمی بود، سه تای دیگه هم در
پروژههای نظامی و هستهای مشغول بودند، وقتی به ایران اومد در لابی یکی از
هتلها ما همدیگه رو دیدیم، بعد از آن بود که نیروهای وزارت اطلاعات با من
ارتباط گرفتند و طی صحبتهایی که شد، تازه فهمیدم مأموریت واقعی اون افراد
چی است.»
حرف از ترور دانشمندان ایرانی
«متی»
ادامه میدهد: «استیو لوگانو در دیدار آخر که قرار بود بعدش من به ایران
برگردم پرسشنامهای را به زبان فارسی و انگلیسی به من داد و گفت، حتماً
باید این پرسشنامهها رو برای او ارسال بکنم. لوگانو بعد از این ماجرا مرا
به هنری افسر اطلاعاتی که متمرکز روی برنامه هستهای ایران بود معرفی کرد،
من هم قرار بود اطلاعات را به او بدهم، رفتار هنری با استیو خیلی فرق
میکرد، صحبتهای او آشکارا نشان میداد که اون قصد حذف فیزیکی بعضی از
دانشمندان ایرانی را دارد یا حداقل میخواهد موقعیت کاری و اجتماعی آنها را
به خطر بیندازد، هنری حتی گاهی حرف از ترور دانشمندان ایرانی هم میزد.»
۱۷
آگوست ۲۰۱۲ «متی» با پرواز دوبی به تهران میآید اما این اقامت با
اقامتهای قبلیاش در تهران فرق دارد، چراکه حالا سربازان گمنام امام
زمان(عج) که مدتها تحرکاتی این چنینی را زیر نظر داشتهاند مستقیماً او و
ملاقاتهایش را مورد رهگیری قرار میدهند.
الف. ش تصریح میکند: «یکی
از مطالبی که دوباره شک کردم این بود که من وقتی فهمیدم که هیچ پروژهای
نداره این آدم و در واقع دنبال مصاحبه با یکسری افراد و درست کردن تیم بدون
پروژه است، احساس کردم که این کارش اصلاً یک کار علمی نیست و کار فراعلمی
دارد انجام میدهد و دنبال یکسری مقاصد دیگری هستش، بهش پیشنهاد دادم خب
آقا اصلاً میخوای کار کنیم با هم! بیا با هم یک شرکت بزنیم شرکت بازرگانی
بزنیم که اصلاً استقبال نکرد، یعنی من دیدم که اصلاً از این همه، یعنی من
متوجه شده بودم که این در واقع اصلاً نمیخواهد کار کنه! یا کاری اصلاً
وجود نداره یا دنبال یکسری اهداف دیگهایه و همچنین از مدل رفتارش و مدل
صحبتهایش و اینکه همیشه مثل اینکه یک ترسی در وجودش بود من احساس کردم که
این آدم میتونه جاسوس سرویسهایی برای اطلاعاتی باشد که علیه کشورمان دارن
کار میکنند و وابسته به جایی باشد مثلاً CIA یا جاهای دیگه سرویسهای
جاسوسی جاهای دیگه متصل است.»
پایان راه، از مردم ایران عذر میخواهم!
حالا
دیگر پایان راه این جاسوس چشم آبی فرا رسیده، «متی» که قراره شامی را در
یکی از هتلهای تهران با الف. ش و پژوهشگر دانشگاهی کشورمان میگذارد تا
بتواند آخرین دستاورد استیون لوگانو افسر اطلاعاتی CIA را در پوشش سؤالاتی
علمی با آنها در میان بگذارد یا حضور به موقع سربازان گمنام امام زمان(عج)
مواجه شد و نقشهاش ناکام ماند.» «متی والوک» خود اینگونه توصیف
میکند:«منتظر شام بودم که در اتاق به صدا دراومد، درو که باز کردم نماینده
سرویس اطلاعاتی ایران رو دیدم که تقریباً تمام ماجرا را میدونست و من با
دیدن این صحنه چارهای جز تسلیم و اعتراف نداشتم.»
و اما کلام آخر جاسوس اعزامی سیا به ایران پس از ماهها جاسوسی این است: «من از ملت ایران واقعاً عذر میخواهم.»